سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگوی رو در رو...

روشهای بسیار مفید و راهبردی برای صرفه جویی در آب، مخصوص همه اعضای خانواده و البته خانوم خونه

به آب فکر کنید 

در خانه‌ایم. یکهو خبر می‌دهند که آب قطع شده. ما مانده‌ایم و یک پارچ آب در یخچال و کمی آب در لگن حمام. حالا قرار است تا چند ساعت که نمی‌دانیم چقدر است، با همان آب سر کنیم. این جور وقت‌ها دیده‌اید یکهو چطوری صرفه‌جو می‌شویم؟! میوه‌ها را با یکی دو لیوان آب می‌شوییم، با یک لیوان آب و کمتر دستشویی می‌رویم، با همان چند سطل آب مانده در لگن حمام را تمام می‌کنیم و به بچه‌ها اجازه آب بازی نمی‌دهیم.

واقعیت این است که ما در یک قطعی آب دائمی هستیم! چه چشم‌هایمان را ببندیم و بخواهیم که نفهمیم، و چه آگاهانه برویم در دل ماجرای تلخ پیش رو، ما خیلی بیشتر از آن که سهم‌مان بوده آب مصرف می‌کنیم. آب دارد تمام می‌شود و ما فقط به روی خودمان نمی‌آوریم. منتظر چه چیزی هستیم؟ آخرین قطره آب؟! از همین حالا آب را قطع شده فرض کنید. از همین حالا آب را به چشم همان گوهر گرانبها نگاه کنید که دارد تمام می‌شود.

به آب فکر کنید. در هر لحظه‌ای که شیر آب باز است، به آن فکر کنید. به این که چطور می‌شود آب کمتری را هدر داد. چطور می‌شود این کار را با آب کمتری انجام داد. حمام یا ظرف شستن یا پخت و پز، فرقی نمی‌کند. به آب فکر کنید.

 

حواس‌تان باشد که دارید چه کار مهمی می‌کنید. چه برای حفظ آب برای نسل آینده باشد، چه به فکر هم‌وطنان دیگرمان هستید، و چه به رضای خداوند امیدوارید، به هر حال صرفه‌جویی در مصرف آب را جدی بگیرید. این را هم بدانید که استفاده بهینه از آب برای ما مادرها، چیزی فراتر از مصرف کمتر آب است. ما داریم نسل بعدی را در خانه‌هایمان تربیت می‌کنیم و عوض کردن فرهنگ زندگی‌مان، یعنی تربیت نسلی که از ما بهتر است، انشالله.

ادامه مطلب (وبلاگ روزهای مادرانه)


بی توفیقی یعنی ماه ذی الحجه بیاید و من حتی یادم هم نیاید از آن نماز دوست داشتنی ده شب اول. همان نمازی که چشم انتظارش بودم که در مسجد دانشگاه به همراه بچه ها بخوانیم، امام جماعت که از اساتیدمان بود قسمت "و واعدنا..." را بلند بخواند تا ماها که کمتر بلدیم در نمازمان تکرار کنیم و بتوانیم بخوانیم. بی توفیقی یعنی بگویی خوب فلان روز بیایید برویم هایپرمارکت پدیده را ببینیم و بعد مادرم بگوید نه دیگه محرم میشه ، بذاریم بعد از دهه! بعد من با خودم حساب کنم که بعد از دهه میشه آخر ماه و کفگیر به ته دیگ می خورد و یعنی یک ماه دیگر باید(!؟) صبر کنم. یعنی من آدمی شده ام که دیدن یک فروشگاه را به احترام به محرم ترجیح می دهم؟

چه اتفاقی افتاده برای من؟ نکند قرار است این بی تفاوت شدن و این بی توفیقی من در محرم هم ادامه داشته باشد و غافل بشوم از عزاداریها؟ خودم هم می دانم که این روزها خیلی مادی شده ام. شاید همه اش تقصیر خانه سازی و این چیزها باشد که سرم را برده توی حساب و کتاب، حساب و کتابی که قرار گذاشته بودیم با شوهرم، که من زیاد خودم را توش وارد نکنم. اما خوب معلوم است که نمیشود. بحث رفتن به خانه جدید آن هم خانه خودمان مطرح باشد و خانم خانه سرش نرود توی حساب و کتاب و البته خرج تراشی؟

خدایا به تو پناه می برم از این وابستگی ها، از این دور شدنم از تو

پ.ن: الان فهمیدم آیت الله مهدوی کنی به رحمت خدا رفته اند. خیلی ناراحت شدم.خدا ان شاالله روح این یاور راستین انقلاب راغریق رحمت کند و همنشین با اولیا الهی بشوند.