• وبلاگ : گفتگوي رو در رو...
  • يادداشت : صلح
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + الهام 
    سلام عسل خانم من حالا كه بعد چند روز اومدم سراغ وبلاگت فهميدم نمي تونم برات ننويسم دلم برات تنگ ميشه اخه هر وقت برات مينويسم احساس دلتنگيم كمتر ميشه حالم هم بهتر . منظور بدي نداشتم فكر كردم شايد با نوشته هام حال نميكني كه اپ نميزاري من الان توي وسط يه خربار اساس نشستم امشب هم كامپيوتر را ميبنديم وخونه جديد هم تا چند وقت تلفن قطع هست تا دو روز ديگه رفتني هستيم خيلي خوشحال شدم ديشب برام اس ام اس دادي از تنهايي در اومدم نماز روزه هاي تو هم قبول اميدوارم سال تحصيلي خوبي داشته باشي بعد از اسباب كشي تا ده روز خونه مامانم ميرم خيلي خسته شديم اتفاقات عجيب و كار زياد هر دو تامونو خسته كرده خيلي خيلي دوست دارم به اميد ديدار/
    + الهام 
    سلام خانمي خوبه حالا با ما حرف نميزني كامنت نميزاري خوب اشكالي نداره ولي فهميدم ديگه نبايد تو وبلاگت چيزي بنويسم تو تنها بودن و تنها به خودت فكر كردن رو ترجيع ميدي ديگه مزاحمت نميشم
    پاسخ

    چرا؟ چي باعث شده همچين فكري بكنين؟ آخ ببخشيد! سلام! نماز روزه هاتون قبول باشه! درسته كه از وقتي رفتين بهتون تلفن نزدم اما باور كنيد به يادتون بودم! همين امروز از صبح مي خواستم زنگ بزنم! صبح گفتم خوابين! عصر گفتم واسه افطا كاردارين! بعد افطار گفتم دارين تلويزيون تماشا مي كنيد. بعدش هم ديگه پاك يادم رفت تا الان! خوب اصلا يه چيزي! حالا من زنگ نزدم شما چي؟ حالا زنگ زديد نبودم موبايل كه بود. sms هم همينطور!من كامنتهاتونو ميخوندم اما وقت پاسخگويي نداشتم! اين دوتا آپديت هم فقط به خاطر اين بود كه وبلاگم بسته نشه. به هرحال من فردا دارم ميرم مشهد! باز هم تلاشم رو ميكنم تا بهتون تلفن بزنم.البته اگه دوست دارين!التماس دعا