• وبلاگ : گفتگوي رو در رو...
  • يادداشت : پروانه ها
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ELHAM 
    بالاخره تصميم گرفتم ! خيلي وقت بود که داشتم روش فکر ميکردم حالا ديگه ميدونم ببينمش بهش چي بگم با تمام وجود با ارامش با اراده وقوي ميگم :منم ديگه عادت کردم که ديگه دوست نداشته باشم ديگه کاري به کارت نداشته باشم ديگه بهت فکر نکنم خلاصه به همه چيز عادت کردم ميدونم اگه بفهمه چه تصميمي گرفتم خيالش راحتر وخوشحالتر ميشه ديگه همه چيز تموم شد وقتي اون منو راحت از دلش بيرون کرد تا مدتها بيقراري نمي گذاشت تامنم اونو از دلم بيرون کنم اعتراف ميکنم سخت بود ولي شد واون از اين به بعد خواهد فهميد شايد روزي برسد که مرا ياد کند ولي ديگر انروز دير است ... تمام شد همه چيز...(ميدوني سوده جونم اين حرفها دردو دل بود مثل هميشه مواظب خودت باش تو بهترين فرشته اي ارامش تو بهترين نعمت توست وتو قدر ميداني ومن تحسينت ميکنم)