• وبلاگ : گفتگوي رو در رو...
  • يادداشت : تظاهرات-تنفرات
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ندا 

    همچين دوستاني نداشتم چون خودم با كسي مشكلي ندارم هم قدرشونو مي دونم هم هرگز ازشون توقع بي جا نداشتم

    بعدشم اومدي پيش استادت از خودت جوري حرف زدي كه انگاري مشكل تو نفاقه در حالي كه به نظر من تو مشكلت غرور و خود خواهيه البته ناراحت نشو پيامبرمون همه راههارو با کتابش با عملش به ما ياد داده تنها کافيه خودمونو بالاتر از مخلوقاتش نبينيم و بدون منت اونهارو دوست داشته باشيم ميشه ،اگه نميشد اونها الاف نبودن با اين همه دعا به ما بفهمونن که هر وقت مقابل بنده هاي خدا قرار گرفتي فکر کن اون از تو در پيشگاه خدا بهتره، به بندگان خدا هديه بده تا کدورت وکينه از بين بره ،يا ايه صريح قران هست كه خداوند فرموده اند: بد گماني و سوئ زن از گناهان بزرگ هست.، اگه هميشه ادمها خوشبين باشن و با هم مهربون و قبول كنن كه بدون حسادت و خودخواهي هم ميشه زندگي كرد ديگه زندگي تكراري نميشه رنگ و بوي خدا رو ميگيره ، من به يقين ميگم خداوند همه خوبي هارو به سمت ادم مي فرسته و ديدن ادمهايي كه تا حالا حالشو بهم ميزدن حالا براش لذت بخش ميشه .اينها نصيحت نبود من از تو 2 سال كوچيكترم ولي متاسفانه بعد از مرگ يكي از دوستانم در دانشگاه رفتارم عوض شد ديگه نميخوام نداي سابق باشم من در حق دوستم بد كردم اون مدام به من ميگفت دوستم داره و منو از همه بيشتر تحويل ميگرفت و من هر روز از اون بيشتر بدم مياومد و مدام ازش در ذهنم و درونم ادمي بيخود و الاف و پر حرف و پاچه خوار ساخته بودم ولي افسوس زماني كه مرد فهميدم اون منو واقعا دوست داشت و نمي خواست من در كلاس غريبي كنم و تنها باشم حالا 2 سال ميگذره و اون هرگز زنده نميشه تا من جبران كنم ولي راهشو به خودم قول دادم ادامه بدم ... گريه نميزاره بيشتر بنويسم موفق باشي .