این روزهایم را دوست دارم و از همین الان وقتی به چند ماه دیگر فکر میکنم، دلم برای این روزها تنگ می شود. گرچه مطمئنم چند ماه بعد آنقدر سرم شلوغ شده و درگیر فاز جدید زندگی شده ام که حتی یادم نیاید حس و حال این روزهایم را!
تغییرات جدید خیلی هیجان انگیز و البته استرس زا هستند. وقتی به این فکر می کنم که دیگر هیچ وقت هیچ وقت این روزهای دوتایی بودنِ من و جناب شوهر بر نمی گردند حس عجیب و غریبی بهم دست می دهد. نه اینکه بگویم این تغییرات جدید را نمی خواهم ، نه اصلا! ولی دلم برای دوتایی بودنهایمان هم تنگ می شود.
چیزی به محرم نمانده و من خیلی خوشحالم. خوشحال از اینکه با کودک درونم(اون کودک نه، این کودک) محرم را تجربه می کنیم. اما از الان نگران این هستم که چه هیأتی می خواهم بروم و آیا کمردرد اجازه نشستن طولانی مدت به من می دهد؟ فکر میکنم برای این که یک تکیه گاه درست و حسابی پیدا کنم باید زود بروم هیأت و زود رفتن هم باز دردسرهای خودش را خواهد داشت. هرچند که ما هنوز نتوانسته ایم یک هیأت با کیفیت در این شهر پیدا کنیم. پارسال هرشبی یک جایی بودیم و آخرش هم هیچ جا را نپسندیدیم! گرچه روضه امام حسین (ع) همه جا می چسبد اما، ما فقط گریه نمی خواهیم و می خواهیم شعورمان هم بالاتر برود. بعضی هیأت های مثلا خوب و معروفی هم بوده اند که آخرش و نوبت به دعا که می رسید می فهمیدیم حجتیه ای هستند و حالمان گرفته می شد. گرچه حالا حجتیه ای ها هم بعضیشان زرنگ شده اند و گاهی برای ظاهرنمایی اسمی از رهبر یا نظام می آورند.
پارسال من هر شب مراسم هیأت دانشگاه امام صادق را دانلود می کردم و در راه رفت و برگشت هیأت گوش می دادیم. فکر میکنم همان مداحی ها ذائقه مان را تغییر داده و البته سخنرانی های نابی که تا به حال قسمت بوده و شرکت کردیم یا اساتیدی که پای صحبتهایشان نشسته ایم. همه این چیزها باعث شده کمی در انتخاب هایمان وسواسی بشویم. به هرحال به ازای وقتی که می گذاریم باید چیز مفیدی به دست بیاوریم. روضه ها و مداحی ها خوب هستن اما بلانسبت مداحهای خوب، بعضی از این مداحها انگار وسط روضه بهشان الهاماتی می شود و چیزهایی تعریف می کنند که آدم شاخ در می آورد و کل حس و حال روضه و گریه اش می پرد و ذهنش می ورد سمت اینکه الان این مداح از کدام منبع این حرفها را می زند؟ چه کنیم دیگر! بهمان یاد داده اند هیچ حرف بی سند و مدرک و دور از شأن اهل بیت را قبول نکنیم.
به هرحال امسال هم باز ماییم و سرگردانی بخاطر نداشتن یا اشنا نبودن با یک هیأت خوب!