دخترک که می خوابد تازه چرخی دور خودت می زنی و چرخی هم دور خانه و سریع همه چیزهای اضافه ای را که مثلا نباید جایشان توی هال باشد با خود برمی داری و می بری توی اتاق، هرکدام را به نحوی توی کمدها جا می دهی. با خودت فکر میکنی چرا هرچیزی که از کمد بیرون می آید دیگر دوباره توی کمد جا نمی شود؟ این مسأله ی لاینحل همیشگی را ول می کنی و برمیگردی به سنگر خودت یعنی آشپزخانه! تا جایی که ممکن است سعی می کنی در آرامش ظرفها را جابجا کنی که خواب ناز دختر نازنینت اشفته نشود. سریع مواد اولیه یک غذای ساده را توی قابلمه می ریزی تا اگر نتوانستی تا ظهر از پای بساط شیردادن و پوشک عوض کردن و خواباندن بچه بلند شوی، غذایی برای خوردن داشته باشی.
این وضع ادامه دارد تا شب. حالا که دیگر نزدیک سه ماه از امدن این کوچولوی عزیز به خانه گذشته، به لطف خدای مهربان خوابش تنظیم شده و شبها می خوابد و فرصتی به تو می دهد تا به کارهایی که دوست داری برسی. تا فکر نکنی که دیگر زندگیت به حال قبل بر نمی گردد. می روی چرخی توی مباحث مورد علاقه ات در نی نی سایت می زنی و درد دلهای مادران بهمن 92 را می خوانی و مشکلات و راه حلهای خودت را هم با آنها در میان می گذاری. بعد هم سری به افسران می زنی که ببینی دوستان همسنگر و مبارز در چه حالی هستند و افسوس می خوری از این که از آن شور و حال و مباحث داغ دور شده ای. مدتهاست حوصله وصل شدن به این نرم افزار های کمکی را نداری وگرنه سری هم به دوستان فیس بوقی ات میزدی!
کم کم یادت می اید که بچه ای که ساعت ده یازده شب می خوابد از ساعت 6 صبح بیدار است و از ترس کم خوابی فردا مجبوری ادامه چرخ زدنهایت را بگذاری برای وقتی دیگر.