- خوب من وقتی سنتور رو انتخاب کردم واقعا مطمئن بودم چون چندین سال بود (تقریبا از بچگی) که بهش فکر می کردم و عاشق اون بودم.
- این روزها تقریبا با همه درباره ی رنگی پوشیدن صحبت می کنم در ضمن من از اونهایی نیستم که با چادر مشکی و رنگش مخالفند.
- خبر رسید که دانشگاه با مهمان شدن من موافقت نکرده .نمیدونم چه حال دارم خوشحال که نمیشه گفت اما ناراحت هم نیستم، منتظرم ببین چی میشه و چه حکمتی تو کاره.
درس جلسه ی بعدی سنتور چهار مضراب دشتیه و هنوز هیچی تمرین نکردم.
- جمعه ی آینده( یک شهریور) عروسیمونه در حقیقت پاتختی و بعدش وسیله ها و بار میزنیم و راهی تهران میشیم.
- خودم میدونم نیشابور شهر خوبیه. هیچ جا واسه من مثل نیشابور نیس اما به خاطر کار همسرم مجبوریم و گرنه خودمون هم میدونیم تو تهران هیچ خبری نیس.
- شنیدم یه نفر حرفی رو که من با تصور خام اینکه پیش خودش می مونه تغییر داده و ا قول من به دیگران گفته و آبروی منو برده دو روزه حسابی عصبانیم .منتظرم عصبانیتم کم بشه و بعد باهاش صحبت کنم.
- فعلا همین!