دیشب حدود نیم ساعتی توی آشپزخانه، با شوهرم بحث هسته ای می کردیم و آن هم ایستاده و با صدای آهسته که زینب از خواب بیدار نشود. من توی بحث دیروز با مهمانهای افطارمان گفته بودم چرا این قدر منفی نگری و هنوز هیچ چیزی به تصویب نهایی نرسیده چرا این قدر ناامیدی و سیاه نگری؟ و البته با آن یکی مهمانمان که خوشحال بود از لغو همه تحریم ها و سرازیر شدن پولهای بلوکه شده ایران و غیره و غیره و هم موافق نبودم. دیشب نه با منفی نگرهای مطلق موافق بودم و نه با مثبت نگرهای خوشحال.
پسِ ذهنم مدام کلیدواژه های صحبت های آقا رژه میرفت. طرف بدعهد مقابل، صداقت آمریکایی، خوشبین نبودن به مذاکرات و ... و همینطور تجربیات گذشته و به قول ظریف، اسب عوض کردنهای آمریکا. دیروز موقع سخنرانی رئیس جمهور، هرچند که ان قلت های زیادی از توی حرفهایش در می آمد و بعضی جاها معلوم بود با زرنگی دارد مخاطب را می پیچاند که حقیقت را شیرین جلوه بدهد، مدام با خودم می گفتم ایشالا نیاد اون روزی که ضایع بشی آقای روحانی! طرف اصلی مقابل ما آمریکاست، هنوز تازه هفته ی به قول آقا "حقوق بشر آمریکایی" گذشته!
حالا خوف و رجا را با هم آمیخته ام و نگرانم از مطالبی که به اسم بندهای قرارداد توی سایتها می خوانم و امیدوارم، حداقل، به اقتدار رهبری کشورم.
پ.ن: هرچند که اگر این قرارداد به ضرر کشور باشد و یک جاهایی رهبرمان نگذارد اجراییش کنند، از دادار دودور دولت چیزی کم نمی شود، دولتی که با شعار پیروزی در مذاکرات و رفع تحریم ها، به جلو آمد و رای آورد، و دیروز و دیشب جشن گرفته است، اگر مانعی سر راه ژست پیروزیش باشد، میداند از کجا مقصر پیدا کند.