سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگوی رو در رو...


  خیلی خوبه. بسیار عالیه. همه تو این انتخابات خودشون رو نشون دادن. منظورم ابدا افراد سیاسی نیس. این پست یک پست خانوادگیه، یه جور درددل، یه جور شکایت نگفته. با توام دختر دایی عزیزم. با شماهام برخی از  دوستان چندین و چند ساله ام، با شماهام برخی از فامیلهای عزیز شماها که خودتون رو روشنفکر و پیرو دموکراسی و طرفدار کاندیدای با اخلاق میدونین. انتخابات تموم شد. به راست و دروغ رای کاندیدای منتخب کاری ندارم. به این شلوغیها و اعتراضات کاری ندارم. فقط میخوام ازتون بخوام حالا که دیگه یه کمی از جو اومدین بیرون، خوب به رفتارهای دو هفته پیشتون دقت کنین، دختردایی عزیز من شما که با اون پیامک پر از مهرتون منو مورد لطف قرار دادید، مطمئن باشید که هیچوقت فراموش نخواهم کرد که یکشب اینطوری دل منو شکستید، اون پیام نصفه و نیمه ات به دستم رسید و هنوز توی اینباکس گوشیمه. خدا رو شکر که همون شب مخابرات پیامکها رو قطع کرد وگرنه معلوم نبود دیگه چه جوری میخوای تمام حرمتهای فامیلی و کوچیکتر بزرگتری رو بشکنی فقط بخاطر اینکه من بخشی از سخنان رهبری رو درباره احمدی نژاد برات فرستادم. خدا رو شکر که تو اون سر ایرانی و من این سر و به این زودیها نمیبینمت. دعا میکنم که تا اون موقع که احتمالا عروسی پسرخاله من و پسرعمه توئه، همه چیز از یادم رفته باشه.
فامیلهای عزیزمون چطور؟ شماها که تا یه چیزی میگفتن بقیه، اعصاب معصابتون به هم میریخت؟ شماها در  چه حالید اینروزها؟ مطمئنا اونهاییتون که حرف آقا براتون مهم بوده تاحالا کوتاه اومدین اما بقیه چی؟
 و دوستانم، دوستان عزیزم، خیلی وقت بود یاد گرفته بودم در مدرسه و در جمع دوستان حرف سیاسی نزنم چون من تنها بودم، چون شماها همتون توی خونتون ماهواره داشتین و تلویزون ایران دروغگو بود و رادیو فردا و بی بی سی تنها منابع موثق خبری بودند، چون من به اصطلاح حزب اللهی بودم، توی دانشگاه هم همینطور بود فرقی نداشت. و انتخابات دوباره راهی باز کرد برای اینجور صحبتها و چه بد راهی بود چون خیلی چیزها این وسط فراموش شد و...
 و من بالاخره تصمیمم رو گرفتم که نظرم رو در باره اونچه بهش اعتقاد دارم بگم و گفتم. اینطور شد که دوستیها به اواخر راه خودش نزدیک شد.

 پ.ن.: دختردایی من و سایر فامیلها هیچوقت اینها رو نخواهند خوند. چون آدرس منو بلد نیستن. هرکس این آدرسو بهشون بده به من لطف کرده.