سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگوی رو در رو...

بی نزاکت , • نظر

 

 روش تحقیق1 و 2 دو درس دو واحدی هستند که در نیمسال پنجم و ششم رشته ی ما به دانشجویان ارائه میشن. من ترم چندم؟ اگه یه ترم مرخصیمو حساب نکنیم میشه ترم 9. حالا من تو ترم 9 روش تحقیق دو دارم.خیلی عالیه. من تا شنبه اصلا به موضوع تحقیقم فکر نکرده بودم و این در حالی بود که تا چهارشنبه ی هفته ی قبل فرصت داشتیم که موضوع رو به استاد بگیم و گرنه پنج نمره از دست میدادیم. خلاصه استاد با من راه اومد و من تا امروز برای ارائه ی موضوع فرصت داشتم. دیروز سر کلاس رمان رسیده بودیم به ویژگیهای آثار قرن بیستم. یکی ازین ویژگیها

Spiritual emptiness هست که در اثر ضعیف شدن ایمانشون و این حرفها به وجود میاد و کلی توضیحات ازین قبیل داره. داشتیم رمان 1984 جرج اوروئل رو بررسی میکردیم.یک رمان سیاسی. این ویژگی رو که استاد تعریف کرد تصمیم گرفتم موضوع تحقیقم رو روی این بذارم. حالا من که صاحب نظر نیستم اما احساس میکنم بعضی ازین نویسنده های وطنی دارن به همین سمت و سوها میرن. خوب این اصلا خوب نیست. ابتدای قرن بیستم همین ضعف ایمان به وجود میاد.بعد میرسه به پوچ گرایی و کم کم مردم احساس کمبود میکنن و رو میارن به عرفان سرخپوستی و مدیتیشن و یوگا و عرفانهای شرقی. و حالا ما داریم ازونها تقلید صرف میکنیم بدون اینکه بدونیم و یا توجه داشته باشیم که خود ما چه چیزهای باارزشی داریم ، اعتقاداتی که به راحتی با این عرفانهای وارداتی معامله شون میکنیم. 

بگذریم، موضوع تحقیق من شد بررسی همین Spiritual emptiness در یکی از آثار معروف یوجین اونیل به نام سیر طولانی روز در شب. استاد به من گفت روی آثار یوجین اونیل تاحالا خیلی کار شده و موضوع تو تکراریه.قرار شده فردا برم بگم میخوام چیکار کنم و اون اگه شد یه نمایشنامه ی دیگه بهم معرفی کنه. بعد هم کلی حرف بی ربط بهم زد.گفت خانوم...(فامیلم) شما یکی از دانشجوهای بسیار خوب ما هستین. شاخهام در اومد. من تاحالا معدل الف هم نبودم، حتی از درس این استاد هم هیچوقت نمره ی خوب نگرفتم.همیشه فقط پاس کردم. سر کلاس هم همیشه هر و کر کردم.به استاد هم تیکه انداختم نمیدونم خوبیم در چیه. فکر کنم چون تو اتاقش تنها بودم این حرفو بهم زدچشمک البته از حق نگذریم این استادمون  خیلی استاد خوبیه.ازون آدمهای تپل مهربونه. خیلی هم با ادبه.فکر کنم این حرفش فقط یه جور تعارف بوده. من هم مثل این بی ادبهای بی نزاکت که از پشت کوه اومدن فقط نگاش کردم و هیچی نگفتم.حتی یه خواهش میکنم کوچولو. خوب من اصلا تعارف بلد نیستم چیکار کنم.