این را برای دوست همدردی کامنت گذاشته بودم.پردازشش کردم و آوردم اینجا:
.یک سالی که توی تهران زندگی میکردم فکر میکردم به معنای واقعی کلمه" بی وتن" یا بی وطن شده ام. به قول دوستی اینجا ایران است اما شما باور نکنید. به قول من اینجا جمهوری اسلامیست، اینجا پایتخت این جمهوری اسلامیست، اینجا همان تهران است همان تهرانی که جماران دارد که منزل امام بود، همان تهرانی که رهبرت که همیشه آرزوی دیدنش را داری اینجا زندگی میکند. اینجا بزرگراه همت است، همان همتی که اینروزها زیاد درباره اش میشنوی همان همتی که بسیجی بود، بسیجی واقعی! نگاه نکن به عکسش رنگ سبز پاشیده اند. مهم نیست، مهم اینست که زمانی همتی بوده و اگر بازماندگانش و همرزمانش همتی نداشته اند که جز عکس او چیزهای بیشتری برایمان بگذارند، تو خودت را ناراحت نکن. روزهایی که از همت میگذشتم، خدا شاهد است که فقط از بزرگراهش گذشتم نه از خودش ، کم نبودند آدمهایی که توی ماشینهایشان، همان ماشین خارجی هایی که وارداتش در انحصار خانم ایکس و آقای ایگرگ است، زیر باد کولر ماشینشان فکر میکردند به این که دیگر چطور میشود از همت گذشت، یا بهتر بگویم از امام که همت مرید امام بود، یا بهتر بگویم از اسلام، که امام در خدمت اسلام بود. که دیگر چطور میشود مخالفت خود را نشان داد به غیر از الله اکبر که البته آنها جرات کار دیگری را به غیر از الله اکبر گفتن نداشتند و آنقدر بزدل هستند که همان الله اکبرها را هم در سیاهی شب میگویند که کسی نشناسدشان و فقط وظیفه ای را که بی بی سی و صدای آمریکا روی دوششان گذاشته است انجام داده باشند.
میگفتم.اینجا جمهوری اسلامیست اما تو باور نکن، توی ظاهر بین باور نکن، بهانه بیاور که این بود نتیجه ی انقلاب-انقلاب اسلامی که شعارش آزادی بود- که حالا همه بدبخت و بیچاره ایم و این همه فقیر داریم و اینقدر وضع اقتصادی مردم بد است و همه اش به غزه و لبنان کمک میکنند و مسئولان همه شکم هایشان گنده است و ماشینهایشان باکلاس است و خانه هایشان آنچنانی، و دانشگاه را بچه های سهمیه ای پر کرده اند و حق ما را خورده اند و همه اش پول بیت المال را میدهند به خانواده ی شهدا و سپاه همه ی پولهای مملکت را بالا کشیده و بسیجیها همه را کتک میزنند و گشت ارشاد گذاشته اند و یک کلمه حرف سیاسی بزنی میندازنت زندان و اسمت میرود توی کمیته انضباطی و ماهواره ممنوع است و حجاب اجباریست و چنین است و چنان است.... تو بهانه بیاور، بهانه هم که الی ماشالله داری، اما نگاهی بینداز به چیزهایی که امام گفت که البته امام هیچوقت مثل میر شما چیز نگفت، امام هرچه گفت گوهر بود و حرف حساب، و کسانی که بعد از امام آمدند ، دل رهبرمان- منظورم از مان تو نیستی که تو لیاقت نداری- را خون کردند و هرچه خواستند کردند. نتیجه ی آن همه غلط زیادی و حرف زیادی و منش سرمایه داری و منطق سکولاری و جیره خور ماسونی بودن این شد که بعد از این همه سال من و تو فقط میدانیم که امام با بچه ها مهربان بود و آدم خوبی هم بود انگار چون باعث شد روز تشییع جنازه اش از بس که آدم آمده بود، اسم ایران را در کتاب رکوردها بنویسند که کم افتخاری نیست.البته حرفهایی هم زده بود که باعث شده ایران را تحریم کنند پس اشکال ندارد که گاهی از امام انتقادی بکنیم و به حرفهای دیگرش محل نگذاریم. و حالا که کسی آمده که منش امام را زنده کند و ساده زیستی رجایی را به یادمان بیاورد و رهبرمان را خوشحال کند با عدالت محوریش، باید با او مخالفت کرد. چون تو- نه من، که من دیده ام- ساده زیستی ندیده ای تا بحال، هرچه بوده مسئولان شکم گنده ای بوده که کلی اسکورت داشتند و همیشه یا در تهران بودند یا در سفرهای خارجی و عادت داشته ایم که فقط توی تلویزیون ببینیمشان و جلوی غرب دولا راست میشده اند که خدای نکرده تحریممان نکنند و خیانتهایی ازین قبیل که در تاریخ تا ابد ثبت شده است.
تو این حرفها را بزن هرچه دلت میخواهد بگو، من کاری به تو ندارم چون تو جز حرف زدن کار دیگری بلد نیستی، در حقیقت عرضه ی کار دیگری را هم نداری، فقط چشمهایت را بسته ای گوشت را داده ای به پیرزن انگلیسی یا همان بی بی سی و نوری زاده را میبینی که مفت و مسلم به شعور تو توهین میکند ولی تو نمیخواهی باور کنی چرا که به نفعت نیست باور کردن خیلی چیزها من جمله اینکه قرار است این انقلاب، انقلاب اسلامی ما به دست رهبر ما به انقلاب مهدی(عج) گره بخورد (انشاالله)و تو و دیگر جیره خورهای همپالکی تو که هیچ، آن قدرت پوشالی آمریکا و استعمار و استکبار انگلیس هم جربزه ی ایستادن در برابر این سیل خروشان سینه چاکان ولایت را ندارند. زیرا که ما دیگر نخواهیم گذاشت غربت علی(ع) تکرار شود. اینجا کوفه نیست،عراق نیست، اینجا ایران است، جمهوری اسلامی ایران!
پ.ن.: یه کم حرف زدنم شده مثل حسین قدیانی.شاید از بس حرفهایش را میخوانم. اما دلیل اصلیش اینست که او به من جرات داده تا هرچه دل تنگم گفت بنویسم.