سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگوی رو در رو...

 

 واقعا چه کسانی در این مملکت آزادی ندارند؟ اصلا آزادی چیه که این روزها همه از نداشتن اون حرف میزنن؟ دخترها به نحوی، پسرها به شکلی، جلبکها ببخشید سبزها به صورتی و خلاصه ما بچه حزب اللهی ها هم به فرمی. به آزادی مورد نظر دخترها و پسر ها کار ندارم. در مورد سبزها هم که الان در این سطر حوصله نوشتن ندارم اصلا، ولی آزادی مورد نظر ما بچه حزب اللهی ها چیه که وجود نداره انگار. مسلما این آزادی آزادی حجاب یا بی حجابی نیست چون ما اعتقاد به لزوم حجاب داریم و از اعتقادات مسلم یک مسلمونه .آزادی فحشا و روابط جنسی؟ این هم چیزی نیست که ما میخواهیم چون صد در صد با اعتقادات ما فرق داره؛ ما آزادی برای آدمکشی هم نمیخواهیم، ما آزادی فساد اقتصادی نمیخواهیم.اصلا آزادی برای هیچ مورد منکراتی و فسادی و غیر اخلاقی نه. ما آزادی بیان میخواهیم؛ همون چیزی که اینروزها سبزها یا به عبارتی جلبکها از نداشتنش حرف میزنن و ما رو به بیش از اندازه داشتنش و سوء استفاده کردن ازون متهم میکنن.

ما آزادی بیان نداریم به کی باید بگیم این درد رو؟ به کدوم مسئول سازمان جوانان باید بگیم که به درد ما رسیدگی کنه؟ به کدوم مسئول اجرایی؟ مسئولین سه قوه ما خودشون به خیلیها فرصت حرف زدن نمیدن، چه برسه به ماها. شکایت ببریم پیش کدوم شورا و کدوم رئیس و کدوم اداره؟ اصلا چطوری باید اثبات کنیم که ما چنین مشکلی داریم؟ خیلیها به ما میگن شما که روزنامه ها دستتونه، رادیو تلویزیون دست شماست، رسانه ی ملی شده رسانه ی میلی. یکی نیست به اینها بگه صرف انتخاب رئیس صدا و سیما به دست امام خامنه ای دلیل نمیشه که صدا و سیما رسانه ی حکومتی باشه. ما از صدا و سیما هم شاکی هستیم حسابی هم شاکی هستیم. رسانه ای که به قول امام راحل نقش یک دانشگاه رو داره یه نگاه بندازین ببینین چی داره توش تدریس میشه؟

فیلم و سریالها که قربونش برم همش آموزش نامزد بازی و روابط قبل از ازدواج و خیانت به نامزد و بدتر ازون همسره. ازدواجهای پنهانی و ازدواجهایی بر مبنای دروغ، رواج دادن اینکه باید توی عروسیها همیشه گروه ارکست باشه یا حداقل خود داماد بخونه یه چیزی، نشون دادن زنهای چادری که یا بدبخت بیچاره اند یا پیرن و مادربزرگن(هرچند که الان مادربزرگهای تلویزیون هم خیلی اوپن شدن)، توالت و دستشویی جزء جدایی ناپذیر سریالهای طنز شده و فحش و دروغ و ساز و آواز چاشنیهای دیگه ی سریالهای طنزه، نماز و دعا که کلا تعطیل و فقط مادربزرگها و پیرها دعا میخونن اونم وقتی که کار گره افتاده. حتی دیگه تو سریالهای ماه رمضون هم اثری از روزه و نماز دیده نمیشه.

این از فیلم و سریالهای تلویزیون؛ سینما هم که کارش به جایی رسیده که خود تلویزیون با این همه افتضاحاتش فیلمهای سینمایی ایرانی رو سانسور میکنه و نشون میده.

اما سایر برنامه های تلویزیون، تو کدوم برنامه خبری از حزب اللهی ها هست؟ تو کدوم برنامه یه مذهبی درست درمون اومده و اجازه صحبت کردن داشته؟ چرا اونها که افشاگری میکنن رو تلویزیون نمیاره؟ چرا یه شب که قراره توی یه برنامه حاج سعید قاسمی بیاد صحبت کنه، ماها اونقدر خوشحال میشیم که به همدیگه با پیامک خبر میدیم و کلی ذوق میکنیم؟ این یعنی چی؟ کارشون به کجا رسیده که ما حزب اللهی ها باید الان این حرفو بزنیم؟

آره میدونم کلی برنامه هست که توش حزب اللهی ها میان، مثلا سمت خدا، خوب اینکه از اسمش معلومه که توش باید از مذهب صحبت بشه اگه راست میگن و عالم بی عمل نیستن چرا حرفهای این کارشناسان مذهبی سمت خدا رو توی فیلمهاشون نشون نمیدن؟ تاثیر فیلم که خیلی بیشتر از حرف و نصیحته. نکنه میترسن از نشون دادن واقعیتهای مذهب؟

رو به فردا هم یه برنامه دیگه است که مناظره توش انجام میشه، اما چند درصد از همین اصلاح طلبان و سبزهای مدعی فاقد آزادی بیان بودن، به دعوت برنامه پاسخ گفتن و حاضر شدن؟ آیا خود حاضر نشدن و ندادن فرصت سوال پرسیدن به طرف مقابل، گرفتن حق آزادی پرسش او نیست ( البته نمیخوام بگم همه اصولگراها مذهبین و اصلاح طلبها خدای نکرده لامذهب، منظورم اینه که چرا اینقدر بیخودی دم از آزادی نداشتن میزنن)

نمونه خیلی بارز نداشتن آزادی بیان ماها ممنوع التصویر بودن حاج منصور ارضی است که حرفهایی زده که به مذاق تلویزیون خوش نیومده و دعوت نکردن از دکتر عباسی توی هیچ برنامه ی مناظره و گفتگوست هرچند اگر دکتر عباسی رو دعوت کنند هیچکس حاضر به مناظره کردن با او نیست چون دکتر همیشه یک برگ برنده داره.

یه نمونه ی دیگه اش که توی ایام تلخ بعد از انتخابات اتفاق افتاد و مظلومیت بچه حزب اللهی ها و بسیجیها رو نشون میده این بود که حرفی از بسیجیان شهید شده در میون نبود.حتی خود تلویزیون چندیدن مورد به کشته شدن ندا و بقیه لیست 72 تن آقای مطهری پرداخت که ماها دیگه اسماشونو حفظ شدیم اما اسم چندتا از بچه بسیجیهای شهید شده رو کسی میدونه؟

رسانه ی ملی رو بی خیال که واقعا رسانه ی میلیه اما روزنامه ها، چرا فقط از توقیف شده ها حرف میزنن؟ چرا حرفی از روزنامه ها و نشریاتی  که شدن مرکز توهین مستقیم و غیر مستقیم به امام خامنه ای و ولایت فقیه و حزب اللهی ها نیست؟ نمونه اش نشریه ای که توی شهر ما منتشر میشه و همیشه رسانه ی سبزها یا به عبارتی جلبکهاست به طوری که جدیدترین بیانیه ها و افاضات مهندس و عروس آذربایجان و شیخ شجاع و ممد تمدن رو میشه توی اون خوند.

و اما دانشگاه که درد اصلی ما از همینجاست. استادها همه سکولار و لائیک هستن، استاد مذهبی من نمیشناسم به خدا، چون مذهبیهاشون اونقدر از تنزل موقعیت میترسن که هیچ حرفی نمیزنن و اصلا ابراز وجود نمیکنن، که مسلمون بزدل همون بهتر که اصلا وجود نداشته باشه . بعد از انتخابات به ما چادریها و حزب اللهی ها همه جور دیگه ای  نگاه میکنن انگار که ما خون باباشونو ریخیتیم استادها بچه قرتیها و مزلف ها رو تحویل میگیرن و ماها انگار که نیستیم، البته در این میون هستن بعضی اساتید که اگر دین ندارند لااقل کمی آزاده هستن و کمی کمتر تبعیض قائل میشن، اما اونها هم به وقتش خودشون رو نشون داده ان.

جهاد دانشگاهی اگر جلسه ای تشکیل میده و مناظره ای تمام سالن همین مزلفها و جلبکها میان و تا ماها اعتراض میکنیم به توهین های سخنران همه اعتراض میکنن که تو داری حق ما رو و وقت مارو میگیری. سبزها اگر توی تظاهرات شلوغ میکنن و میگیرنشون و  تعلیق میشن کلی امضا از همین اساتید جمع میکنن تا آخر آزادشون کنن.

اما نیروی انتظامی... چه بگم از نیروی انتظامی که چادریها و حزب اللهی ها رو هم قاطی اغتشاش گران دانشجو کتک زده بود و ...

اما امامم سید علی خامنه ای که جانم فدایشان باد، خود ایشان مظلوم ترین مظلومانند اونقدر که حتی به بسیجیان جان بر کفشان فرموده بودند: حرفهایی هست که به شما هم نمیتوانم بگویم. نگاه نکنید اگر سیمای ضرغامی توی سیزده روز عید همه اش حرفهای ایشون رو پخش میکرد، نگاه نکنید که به خاطر بیانات ایشون لطف میکنن و سریالهای آبکی رو قطع میکنن و دیدار رو نشون میدن، اینها سند ولایت پذیری نیست چون تمام این صحبتها و فرموده ها از دید سیمایی ها و سایر مسئولین فقط قابلیت آرشیوی شدن رو دارن و به درد هیچ نمیخورند. صدا و سیمایی که بیشتر رای شون به کسی بوده که از همون اول عدم ولایت پذیری خودش رو نشون داده و   الان مقابل نظام ایستاده بیشتر ازین توقعی ازش نیست.

این تازه گوشه ای بود از درد دل ما که این روزها کارمون خون دل خوردن و سوختنه. دلخوشیه من اینه که اگر هیچ روزنامه، هیچ میکروفون و هیچ میز مناظره ای در اختیارم نیست، توی وبلاگ خودم که میتونم از دردهام بگم.