سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگوی رو در رو...

حضرت آقا

به دنبال مطلبی درباره حضرت زهرا سلام الله علیها می گشتم، کتابخانه خانه کوچکمان را که زیر و رو کردم کلهم سه تا کتاب بیشتر پیدا نکردم که یکی اش هم زیاد مربوط نبود!

از خودم خجالت کشیدم که کنار این همه کتاب چرت و پرتی که دارم چند جلد کتاب درست درمان درباره حضرت زهرا سلام الله علیها پیدا نمی شود. حالا عزمم را جزم کرده ام که بروم چند جلد کتاب بخرم که بخوانم! نمایشگاه کتاب امسال اگر طلبیده شدیم و قسمت شد حتما چندتا از کتابهایی که خواهم خرید در باب شناخت ائمه است، البته ان شاالله!

پ.ن: دارم فکر میکنم درباره امام حاضر چند جلد کتاب میشود در این کتابخانه پیدا کرد؟ همان امامی که " من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه" !

پ.ن: مشکل دیگرم اینست که هربار از جلوی کتابفروشی رد می شوم به یاد کتابهای نخوانده ای می افتم که در خانه منتظر من هستند و دودل مشوم برای کتاب خریدن!


کتاب , • نظر

     از روزی که نمایشگاه کتاب شروع شده بود دپ زده بودم حسابی، اما سعی می کردم به روی خودم نیارم، آخه تقریبا هیچی پول برای خریدن کتاب نداشتم. فکرشو بکن هیچی، یعنی اونقدر کم پول بودم که حتی کتاب جدید رضا امیرخانی رو هم نخریده بودم. زندگی بعضی وقتها بدجور فشار میاره رو آدم؛ حالا من که هیچ کاره ام اما همسر گلم چی؟ به قول یکی آخه اون مگه چقد سن داره که باید این همه فشار زندگیو تحمل کنه؟ خلاصه که تا همین دیشب اصلا قصد نمایشگاه رفتن رو هم نداشتم تا اینکه فهمیدم عمه ام داره میاد تهران و ازون مهمتر اینکه بابام یه کارت کتاب داره که میفرسته برای من. فکرشو بکن ! اینکه خدا همیشه میدونه چی میخوای و دقیقا کمکش رو وقتی میفرسته که تو اصلا فکرش رو هم نمیتونی بکنی، اینکه خدا همیشه واست یه سورپریز داره. محشره مگه نه؟ وای خدایا من چقدر باید ازت ممنون باشم و نیستم؟

پ.ن.: شاید بعضیها با خودشون بگن یه کارت کتاب مگه چقدر ارزش داره که تو واسش اینقد ذوق میکنی؟ واسه من خیلی. واسه من که عاشق کتابم و وقتی میرم نمایشگاه افسردگی میگیرم که چقدر کتاب هست برای خوندن و من چقدر کم وقت دارم و پول که نمیتونم اونها رو بخونم، واسه من خیلی خیلی ارزش داره.