توی صحن مسجدالنبی راه می روم و چشمانم خیره می ماند به رنگهای آدمها، ترکها یک جور و پاکستانی ها یک جور، هندی ها که لباسهایشان شبیه پاکستانی هاست و تشخیص دادنشان سخت است، عربهای عراق که خانمهایشان را از نوع چادرشان می شناسم و عربهای سعودی که زنهایشان همه مانتوهای بلند دارند و پوشیه روی روسری، ترکها و لبنانی ها که ترکها از همه خوش تیپ تر و لبنانی ها از همه خوشگل تر هستند، اندونزیایی ها و کلی آدمهای دیگر شبیه آنها که نمیدانم اهل کجا هستند و بهشان میگویم شرق آسیایی و ایرانی ها که حالا خیلی کم هستند و تعدادشان انگشت شمار شده.
سیاه، سفید، زرد و سرخ، رنگ پوستهایشان است فارغ از رنگهای متفاوت لباسهایشان، همه در سلم و امان کنار هم راه می روند. زبان ظاهری هم را نمی فهمند اما با هم مهربانند و به هم لبخند می زنند. سجاده هایشان را عرضی پهن می کنند که تو هم بتوانی بنشینی و روی سنگها نباشی. اینجا همه مهربانند با این که گاهی اصلا و ابدا هیچ لغت مشترکی بینشان نیست اما یک عشق مشترک دارند و آن، تو هستی یا رسول الله (ص).
وارد حرم که می شوم اندکی مکث می کنم و سریع و نامحسوس سلامی می دهم و زیر لب اذن دخولی به فارسی می گیرم (که کسی دور و برم نباشد و بفهمد و گیر بدهد)، ان وقت قدمهایم را تند می کنم تا سریع حرم را دور بزنم و برسم به جایی که گنبد خضرا ی قشنگت را ببینم و دلم آرام بگیرد. عاشق این گنبدم و این رنگ سبز زیبا، قبلا زیاد عکسهای مدینه را دیده بودم اما از وقتی از نزدیک اینجا را دیدم و قلبم فروریخت و ناباورانه خودم را کنار شما دیدم، دلم اینجا مانده و تازه فهمیدم عشق، فارغ از کربلا و سرخی اش، رنگ سبزی هم دارد و آن اینجاست.
یا رسول الله(ص) توی حرمتان که راه می روم قربان صدقه شما می روم و شکر می کنم خدا را بخاطر نعمت اسلام که شامل ما هم کرده، بعد می اندیشم به "رحمه للعالمین" بودن شما. این آدمها را که می بینم، که اینقدر مهربان به هم لبخند میزنند و با زبان اشاره راهنمایی می کنند هم را، می فهمم که این رحمت شماست که سایه گسترده بر سر همه ما. این رحمت شماست که ما را با هم مهربان کرده وگرنه ما همان آدمهایی بودیم که خودمان را کنار می کشیدیم که به بعضی آدمها نخوریم یا با آنها همکلام نشویم.
وقتی می بینم اینجا سیاه پوست ها( سیاهِ سیاه) این قدر راحت و آزادانه و در امنیت راه می روند و آن وقت جایی در دنیا هست که آنها را هنوز برده می شمارند و بی هیچ دلیلی می کشند، می فهمم که این اسلام است و این مهربان بودن شماست که آنها را عزت داده و بالا برده.
یا رسول الله(ص) اینجا توی حرمتان، سعی می کنم کمی از مهربانی شما بگیرم یا بردارم و توی دلم بگذارم، تا وقتی بر می گردم مهربانتر شده باشم؛ تا همه بفهمند که من پیش شما بوده ام و چشمانم این گنبد خضرا را دیده و دیده ام اوج مهربانی و سلم و اسلام را.