سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگوی رو در رو...

مشایی , • نظر

من کلا همیشه با قضیه مشایی مشکل داشتم.با حرفها و نظراتش که به قول خودش همه از آنها برداشت سوء می کردند-یکی نیست بگوید خوب اگر شما درست حرف بزنی که لزومی ندارد کسی دچار سوءتفاهم بشود- اما هیچوقت راجع به مشایی چیزی ننوشتم. به نظرم می آمد تقصیر ما ( منظورم آنهایی است که به همه چیز مشایی گیر می دادند و کلا فقط منتظر بودند تا این آقا افاضات کند تا بهش گیر بدهند) هم هست که این فرد خودش را اینقدر مهم حساب می کند که راجع به هرچیزی نظری بدهد و بعد منتظر پس لرزه های آن بنشیند به هرحال حرفهای امام خامنه ای در دیدار با دانشجویان یک جورایی تاییدی بود بر اینکه اگر شماها بزرگش نکنید خودش به خودی خود زیاد مساله مهمی نیست، اگرچه حرفهای این آقا حقیقتا گاهی و شاید همیشه دشمن شاد کن بوده است و باید با آن برخورد شود اما به قول رهبر عزیزمان : ممکن است اشکال و ایراد وارد باشد اما باید مسائل را اصلی - فرعی کرد و مراقب بود که مسائل درجه دوم  جای مسائل اصلی و تعیین کننده را نگیرد.

 

این را هم ببینید و این 


 

  نمی دانم تا به حال چندبار راجع بهش چیزی نوشته ام.چادرم را میگویم، همان چیزی که هرکسی در اولین برخورد با من متوجه آن می شود.چادر برای من تنها یک پوشش نیست، برای خودش حرفها دارد، مخصوصا در این روزها و زمانه وانفسا که هرچیزی علامتی و نشانه ایست.

چادرم اعتقادات مذهبی و سیاسی مرا نشان می دهد، ملیتم را نشان می دهد، چادرم یک حریم است، یک دیوار، که کسی حق ندارد آن را نادیده بگیرد. سیاهی چادر من نشان دهنده مقاومت من در برابر تهاجم فرهنگی دشمن است، یک دهن کجی است به آنها با این همه تلاششان، چادرم تبعیت از رهبرم است وقتی که می فرمایند بهترین حجاب چادر  است.من این چادر را، این رنگ مشکی را دوست دارم وقتی که در خیابان چشمهایی را می بینم که ازین سیاهی آزرده می شوند، دستهای معترضی را می بینم که کوتاه می شوند و زبانهایی که قفل می شوند.

من چادرم را دوست دارم،من چادری ام، یک زن تحصیل کرده، بافرهنگ با سطح زندگی خوب، من بدبخت، مطلقه، بیوه، پیر، حاشیه نشین، مهاجر، متهم، معتاد، خاک برسر، شهرستانی امل، در و دهاتی و ... نیستم. من و دوستان چادری ام هیچ کدام اینها نیستیم – اینها همه برداشتهایی است که صداوسیمای آقای ضرغامی و سینمای جمهوری اسلامی ایران از یک زن چادری دارند- .

ما انسان هستیم، انسانهایی خوشبخت چون قدرت چادر  پوشیدن را داریم و این سعادتی است که نصیب هرکسی نمی شود. 

 

در راستای حرکت وبلاگی حمایت از قداست چادر 


دعای سحر , • نظر

 

امروز چند موضوع برای نوشتن دارم اگر صفحه ارسال یادداشت جدید پارسی بلاگ باز برای من بازی در نیاره.

من از دعای سحر بدم میاد....

من هرکاری میکنم نمیتونم با دعای سحر ماه رمضان ارتباط برقرار کنم. دست خودم که نیست، وقتی این دعا را میشنوم اون هم با همون لحن و صدایی که از بچگیم تا به حال یادم میاد خیلی ببخشیدها ، خداجون معذرت میخوام، کهیر میزنم. تنها چیزی که تو ذهنم میاد خواب آلودگی های سحر و کنار سفره خوابیدن و با چشم بسته غذا خوردنه. من روزه گرفتن رو دوست داشتم و کسی مجبورم نمی کرد که روزه بگیرم (اینو برای این میگم که باز بعضی ها زودی موضع نگیرند) اما خداییش بیدار شدن واسه سحری خیلی سخت بود. یادمه سریع سحریم رو می خوردم و دوباره کنار سفره می خوابیدم تا وقت اذان که مامانم و بابام نمازشون رو میخوندن و بعد منو بیدار می کردن؛ اون مو قعها موقع سحر فقط رادیو رو روشن می کردیم، بعد از اذان یادمه که نماز امام خامنه ای رو پخش می کرد و من تو خیال خودم با آقا نماز جماعت می خوندم.

این تازه مال سحرهای معمولی بود، ولی وای به حال سحرهایی که روزش امتحان داشتم چون زمستون بود و معمولا امتحانات ثلث برگزار می شد. من مجبوربودم بخاطر اینکه هیچ وقت تا قبل از شب امتحان درس نمی خوندم ، بعد از سحر بیدار بمونم و درس بخونم، زمستونها آشپزخونه از همه جا سردتر بود و من برای اینکه خوابم نبره میرفتم اونجا درس می خوندم. خلاصه همه این حرفها این که من از دعای سحر بدم میاد، همین روزها هم که سحر خیلی راحت بیدار میشم باز هم با شنیدن این دعا حالم بد میشه و یاد خواب آلودگی های اون سحرها می افتم. کاش دعای سحر رو با یک ورژن جدید پخش کنن تا من هم بتونم ازش لذت ببرم.

***

کشف یک هویت

به لطف پارسی بلاگ و تغییراتی که در صفحه کامنتها انجام داده شک من تبدیل به یقین شد و فهمیدم که نویسنده چندگونه از کامنتهایی که برای من میذارند همگی یک نفر هستند. شخصی برام کامنتهایی می گذاشت که تقریبا پر از گفتن از بدبختی هاش بود و حرفهایی که احساسات و حس همدردی آدم رو بر می انگیخت، که البته با توجه به اینکه دروغگو کم حافظه است توی کامنتهای آخرش گافهایی داده بود و هویت اصلیش برای من برملا شد .با یک روانشناس در مورد این آدم حرف زدم و کمی راهنماییم کرد و چیزهایی برام ازین جور آدمها گفت که حالا بماند.شخص دیگری با هویتی مثلا ناشناس هم برام کامنتهایی می گذاشت و توی اونها همه حرفهایی رو که براش عقده شده بود و احتمالا نمی تونست بهم رو در رو بگه توی اون کامنتها نوشته بود و خوب باز هم گافهایی داده بود که البته این بار من فقط شک کردم و مطمئن نبودم که چه کسی هست و خوب همونطور که گفتم به لطف پارسی بلاگ حالا دیگه میدونم که این دو نفر یک نفر خاص هستند که قبلا با اسم واقعیش برام کامنت میذاشت و حالا در قالب شخصیتهای مختلف. 

 

پ.ن.: راستی داشت یادم یم رفت این ماه رمضان دعا برای تسریع در امر فرج و سلامتی سید خراسانی یادتون نره.