سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگوی رو در رو...

نظر

اینروزها احتیاجی به روضه خواندن ندارم! نه روضه امام حسین(ع) و نه روضه ی غربت علی(ع)؛ اینروزها توی خیابان که راه میروم غربت علی(ع) برایم ملموس است، دلیل صلح حسن(ع) را می فهمم و کم کم دارد فلسفه ی قیام حسین(ع) برایم مثل روز روشن می شود. سر که بالا می آورم چشمهایم پر از اشک می شود، احتیاجی به روضه نیست، صحنه ها امروزی شده اند اما باز هم شبیه هستند، غربت علی(ع) و مظلومیت حسن(ع) توی خیابانهای این شهر هرروز تکرار می شوند. و دلهای حسینیون هرروز آماده تر از پیش!

محرم نزدیک است و دلم حسابی روشن! انگار امسال محرم را با تمام وجود می خواهم!

 


 

 در روزهایی که گذشت( روزهای مسابقات آسیایی گوانژو) شاهد خلق شگفتی های بسیار زیادی نه از سوی ورزشکاران بلکه از سوی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بودیم. فکر نمی کنم لازم به توضیح باشد که منظورم چه شگفتی هایی است. صدا و  سیما کم کم در حال اکمال خدمت خود و اتمام حرکت بهره مند کردن خانواده های ایرانی از تمامی نعمتها، زیبایی ها و قابلیتهای موجود در مسابقات بین المللی و چه بسا سایر مقولات بین المللی و دنیایی است.                            

صدا وسیما همچنین از نقش اصلی خود به عنوان رسانه آموزشی یا درقول امام خمینی ره دانشگاه بودن خود، حداکثر استفاده را می برد و چنانکه شاهد بودیم در یکی دوسال اخیر وظیفه سنگین آموزش مقولات زیادی را همچون عادی سازی روابط دختر و پسر و نهادینه کردن اعتقاداتی چون ارزش نبودن ساده زیستی و حجاب، به عهده گرفته است که جا دارد از طرف پشت صحنه ها و گردانندگان جنگ نرم و تهاجم فرهنگی علیه ایران تشکری جانانه از ایشان به عمل بیاید.          

البته اینگونه تنها به نیمه خالی لیوان نگریستن منصفانه نیست، گرچه نیمه پر لیوان هم چنگی به دل نمی زند. برنامه هایی چون این شبها، گلبرگ، سمت خدا، راز و امثالهم همگی برنامه هایی با موضوعاتی عالی، کارشناسان و مجریانی زبده هستند که به مسائل زیربنایی و اعتقادی می پردازند اما چه سود که اثرگذاری تصویر و قصه بر مخاطب بسیار ماندگارتر و عمقی تر از سخنرانی های هرروزه یا هرشبه است  .

 بگذریم، اینطور که معلوم است و با پیشرفتهای اخیر صداوسیما و بیشتر سیما، به حول و قوه الهی(!) در سالهای بعد شاهد پخش مسابقات بانوان با پوشش اسلامی و بعدتر بدون پوشش اسلامی خواهیم بود، که این البته احتمالا یکی ازنتایج آتی برنامه ریزی های آقای ضرغامی است .

 

پ.ن.: هرچه خواستم ننویسم نشد، خواستم ادای مذهبی های بیش از حد روشنفکر را در بیاورم که حالا مگر چه نشان داده اند و چه شده لخت که نبوده اند و فلان و بهمان، اما نشد. شاید تقصیر خود سیما باشد که برای زنان سریالهای خارجی انواع و اقسام یقه ها و آستینها را می گذارند اما برای حاملان مدال مسابقات چنین دوخت و دوزی اتفاق نمی افتد. ابهامی که برای من به وجود آمده اینست که اگر تصاویر کاملا زنده هستند و بدون تاخیر پخش می شوند که کلا نگاه کردن به مسابقات آقایان هم جایز نیست اما اگر تاخیر دارند پس چرا تصاویر آن خانمهای خوش رنگ و لعاب دچار سانسور نشدند؟ شاید خدای نکرده این اقدام سیمایی ها آغازی باشد برای پخش تصاویری فراتر ازینها!

 


غیرت , اسلام , • نظر

 

   

    این یکی دوماهه که سر کار میروم و هرروز از جلوی دانشگاه فردوسی( همان دانشگاه سابقم) رد می شوم، نه اینکه بگویم با حسرت اما طور خاصی به دانشگاه و دانشجویان نگاه میکنم ، و این اندیشه که انگار تا وقتی دانشگاه میروی و مهر دانشجو بودن رویت می خورد جوان هستی و در تکاپوی افکار نو، هرروز به سراغم می آید و مرا بیش از پیش تشویق به درس خواندن برای کنکور کارشناسی ارشد می کند؛ از طرفی وقتی ازطریق دوستانی که ورودی های بعد از من بودند از اوضاع و احوال دانشگاه باخبر می شوم با خود می گویم همان بهتر که فارغ التحصیل شدم وگرنه من کی طاقت دیدن این اوضاع آشفته و این مانور دادن های اپوزیسیون ها را داشتم. تا پارسال هم که آنجا بودم می دیدم نشریه هایشان را که دانشگاه را پر کرده بود و بوی جلبکش فضا را متعفن ساخته بود، همیشه هم مجوز چند نشریه جدید را در آستین داشتند که به محض توقیف یکی دیگری را رو می کردند؛ همایش هایشان با حضور اساتید از همه جا بی خبر اغفال شده ای که بعضی از خود همین جلبکهای حاضر در جلسه به صحبتهای مهمل آن استاد و توجیهات مسخره اش می خندیدند؛ و بدتر از آن دیدن دوستان سابقا خوب خودت بود در جمع مخالفان نظام که به محض دیدن تو پوزخند می زدند...( که همان بهتر که دیگر با آنها دوست نیستی)

شنیدم امسال نشریه ای جدید از آستینشان بیرون آمده که تیراژ آن بسیار بالاست و حتی دنبال تو می دوند برای گرفتن نشریه و خواندن مطالبش؛ متعجبم ازینکه پشتوانه مالی آنها کیست و کجاست که اینگونه بی محدودیت برایشان خرج می کند و ککش هم نمی گزد که می توانند تمام دانشگاه را پر کنند از خزعبلاتشان و هرروز کاغذپرانی جدیدی انجام دهند.

اما بدتر از همه اینها مطلبی بود که امروز در وبلاگ پاتک خواندم، توهین به دختر محجبه دانشجو در دانشکده الهیات، این هم اصل خبر:

"

داستان غم انگیز یک دانشگاه اسلامی

اگر تا امروز می گفتیم شما را به خدا فکری به حال اسلامی شدن دانشگاهها بکنید؛ظاهرا از امروز باید بگوییم شما را بخدا جلوی ضد اسلامی شدن دانشگاه را بگیرید!

چرا؟

عرض می کنم؛ بنظر شما رفتار یک استاد در دانشکده الهیات چگونه باید باشد؟

صبر کنید؛ قبل از اینکه فکر کنید و نتیجه این فکر تصویری زیبا و ایده آل باشد خودم برایتان شرح خواهم داد

روزی روزگاری بود. در دانشکده الهیات شهید مطهری دانشگاه فردوسی مشهد . در کلاس درس فارسی عمومی .دانشجویی محجبه قدری دیر به کلاس می رسد. در می زند و وارد می شود. استاد با تندی نگاه می کند و به او می گوید: این چه طرز وارد شدن است و ... تازه قصه آغاز می شود(شاید هم غصه آغاز می شود!) .

استاد کتش را از تنش در می آورد و بر روی سرش می اندازد . دو لبه آن را به صورتش نزدیک می کند .همه می فهمند که قصدش چیست ؟

 اما خود استاد در ضمن اجرا کردن این تئاتر! می گوید : شما چادری ها که این شکلی صورتتون رو می پوشونید تا دیده نشید هر کار می خواین می کنید،همتون که مثل هم چادر سرتون می کنید . اینطوری هم صورتتون رو می گیرید که وقتی دیر میاید کسی نشناسدتون و...

غم انگیز است؛ تمام کلاس گویی شاهد اجرای طنز بودند . همه می خندیدند. دختران و پسران!

کسی اعتراض نکرد!

حتی همان دانشجوی محجبه ! رفت و سرجایش نشست!    "

 

به نظر شما مقصر این ماجرا کیست؟

استاد؟ دانشجوی محجبه؟ دانشجویان دیگر کلاس؟مدیر گروه؟مدیریت دانشکده؟ مدیریت دانشگاه؟ نظام آموزشی کشور؟صداوسیمایی که توهین به چادر را رواج می دهد؟ 

به نظر من تمام اینها مقصرند. از آن دانشجوی بی عرضه و بی دست و پا که قدرت دفاع از خود نداشته بگیر تا بالاترین رده هایی که به دانشگاه و دانشجو مربوط می شوند.

دستش درد نکند نظام آموزش عالی که چنین اساتیدی را در دامان خود پرورش داده و خیر ببیند مدیر گروه و رئیس دانشکده و رئیس دانشگاهی که چنین استادی را _که نمونه ای است از خروارها_ جذب دانشگاه کرده ، چرا که این اعمال که در نتیجه غفلت همین مسئولین است به شدت دشمن شادکن است و صد درصد با اهداف نظام مقدسمان متضاد.

تا قبل ازین چشممان فقط به جمال اساتید سکولار روشن می شد و حال باید منتظر شیرین کاریهایی دیگر از اساتید ملحدمان باشیم.

خدایا هرچه زودتر فرج آن یار غائب از نظر را برسان!

خدایا به رهبرمان صبر عطا کن! 

آمین 

 

پ.ن.: لینک این مطلب را همین بغل توی پیوندهای روزانه گذاشته ام.