سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگوی رو در رو...

رهبری , • نظر

منبع: تریبون مستضعفین

آیا استقبال از رهبری خلاف فرمایش حضرت علی است؟



حکمت 37 نهج البلاغه : «وَ قَدْ لَقِیَهُ عِنْدَ مَسِیرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِینُ الْأَنْبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَ اشْتَدُّوا بَیْنَ یَدَیْهِ»
در مسیری که حضرت علی به سمت شام می پیمودند، گروهی از مردم شهر «انبار» حضرت را که دیدند شروع کردند پیاده به دنبال امام و در مقابل ایشان دویدن، حضرت ابتدا اعتراضی نکردند، فرمودند این چه کاری است که انجام می دهید؟
مگر حضرت نمی دانستند آنها چه کار می کنند؟ معلوم بود که به استقبال آمده اند
اما منظور حضرت این بود که فلسفه کار شما چیست؟
آنها در جواب گفتند: «خلق منا نعظم به امراءنا» این عادت ماست، هر کسی رئیس شود ما این کار را برایش می کنیم
بعد از این که فلسفه این کار خود را بیان کردند، حضرت آنها را نهی کرده و فرمودند که این کار نفعی برای امرای شما ندارد. شما هم در دنیای خود ضرر می کنید و هم آخرتتان را خراب می کنید

اگر آن روز هم مردم شهر «انبار» به امیرالمومنین(ع) می گفتند: «چون شما ولی الله و وصی پیامبر هستید، به شما احترام می گذاریم» یقینا امیرالمومنین برخورد دیگری می کردند و مانع آنها نمی شدند.همان طور که رسول خدا(ص) در زمان هجرت مانع استقبال مردم مدینه نشدند و حضرت رضاع نیز استقبال کنندگان از خود در نیشابور را از این کار نهی نکرده و حدیثی به آنها هدیه کردند. در حالی که هر دوی این استقبال ها پرشورتر و پرجمعیت تر از آن استقبال مردم شهر انبار بود
نیت و انگیزه استقبال خیلی اهمیت دارد و تعیین کننده است. اصل استقبال اشکالی ندارد؛ مهم این است که فلسفه آن چه باشد
اگر فلسفه آن شاه پرستی باشد، باید ترک شود ولی اگر فلسفه آن خدایی باشد، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه طبق روایات، یکی از اوصاف یاران امام زمان(ع) است. ما استقبال و بدرقه ای را خوب می دانیم که خودش قیام لله و تظاهرات ولایی است
زمانی که امام(ره) در نجف یا قم تدریس می کردند، شاگردانشان را از این که برای ایشان صلوات بفرستند نهی می کردند و راضی نبودند شاگردان حتی احترامی در این حد برایشان قائل باشند. می گفتند صلوات را جای دیگری بفرستید. اما وقتی بعد از سال ها دوری از وطن بنا بود به ایران بازگردند، نه تنها از شکل گیری کمیته استقبال ممانعت نکردند، بلکه توصیه ها و هماهنگی هایی را هم با آن کمیته داشتند
امامی که راضی نبودند سر درسشان کسی به احترام ایشان بلند شود و صلوات بفرستد، از برنامه ریزی برای استقبال میلیونی در تهران ممانعت نکردند
چون این استقبال، استقبال از شخص نبود؛ استقبال از شخصیت و جایگاه مقدس ولایت بود. بعد از انقلاب هم همین روش ادامه داشت. حضرت امام(ره) به ابراز ارادت مردم میدان می داد. چون این ابراز ارادت به شخص ایشان نبود
وقتی مردم آب وضوی پیامبر را به عنوان تبرک می بردند، ایشان مانع نمی شدند. چرا به آنها نمی فرمودند: «این چه کاری است که می کنید؟ خودتان را ذلیل نکنید!» چون می دانستند مردم این کار را به خاطر خدا و با معرفت انجام می دهند. اگر مردم می گفتند: «هر کسی رئیس ما باشد وقتی دست و صورتش را می شوید ما آب وضویش را جمع می کنیم»، قطعا حضرت مانع می شدند


  دوست سابقی که چندی پیش کلی فحش و بد و بیراه به تو داده و دیگر با او قطع رابطه کرده ای به هزار دلیل کوچک و بزرگ، زنگ می زند و خبر ازدواج دوستی قدیمی را می دهد و البته تو خوشحال می شوی از شنیدن این خبر و از شنیدن صدای این  فرد، نه! در نهایت پررویی از تو می پرسد خبری از ما نمیگیری و تو در نهایت سردی می گویی مگر یادت رفته؟ و طرف خودش را به کوچه علی چپ می زند و بعد از چند سوال دیگر که با جواب سربالا مواجه می شود بهانه می آورد که باید خبر را به بقیه هم برساند و خداحافظ...

واقعا چقدر یک انسان می تواند پررو باشد؟ اصطلاحی داشتیم توی خوابگاه که می گفتیم عمق فاجعه ی پررویی طرف چقدر است؟ سوالی است که از دیشب برای من بی پاسخ مانده! 


پ.ن.1: الحمدلله دکتر به سلامتی رفت لبنان و برگشت، یک دهن کجی بسیار بسیار بزرگ دیگر از طرف ما به اسرائیل و نوچه هاش چه نوچه های غربی و خارجی چه شرقی و یا داخلی!! 

پ.ن.2:و رهبرم، حضرت ماه به شهر حرم اهل بیت سفر خواهد کرد، خوشا به حال قمی ها...

میگویم حالا که تهران دارد از وجود ایشان خالی میشود تهرانی ها باید خیلی خیلی مواظب زلزله باشند! 

راستی عمق فاجعه ی سوختن این ضد انقلاب های داخلی این روزها چقدر شده است؟ 

پ.ن.3: مشهد این روزها حال وهوایی وصف نشدنی دارد. حق امام رضا(ع) و حق همسایگی ایشان بر گردن ما آنقدرها زیاد هست که چندین پست هم جوابگو نباشد چه برسد به این چندخط اما نقدا میلادشان را تبریک میگویم تا بعدا سر فرصت بنویسم. نائب الزیاره همه تان هستیم این شبها اگر خدا قبول کند.


 

 خدایا مردان مردت را چندین سال پیش شهیدکردی و پیش خودت بردی، آنهایی را هم که مانده بودند در این چندساله دست چین کردی و آنها هم رفتند...

خدایا این روزها، در خیابانهای این شهر جز مردان نامرد کسی نمی بینم.

 شاید گفتن اینکه همه مردانت را برای خود انتخاب کرده ای و بردی از بین ما، زیاد هم درست نباشد، چون می بینم که هستند هنوز چندنفری دور و بر من ؛ اینها که مانده اند از همان جنسی هستند، یعنی مطمئنم که از همان جنسی هستند که علی (ع) فرمود برای آن زن یهودی... برای آن زن یهودی که خلخال از پایش کشیده اند دق خواهند کرد. هستند ازینها دور و برم که هنوز نرفته اند  یا هنوز نبردیشان...

 اما من صبح که از خانه می روم تا ظهر که برگردم، خودم هستم تنهای تنها در برابر یک شهر، در برابر گرگ صفتان بی غیرت، در برابر نامردان؛ من هستم و یک شهر گناه...

من کور نیستم، بلد هم نیستم ادای کورها را دربیاورم! من لال نیستم و نمی توانم ساکت بمانم و حرف نزنم! من می بینم مردان گناه و زنان و سوسه را ! هرروز و هرلحظه، آنقدر زیاد هستند که نمی توانی نبینیشان، ولی وای به حال من! وقتی که فریاد اعتراضم بر می آید ، که زبان سرخی است برای سرم؟؟ که نه، آبرویم، شخصیتم، دینم، اعتقاداتم... فریاد اعتراض من اگر نجواگونه هم باشد تنها مسیری می گشاید برای سیل تهمتها و توهین ها و نگاههای سرزنشگر و پرخاشگر که مرا هدف گرفته اند...

خدایا تو شاهد بودی آن روز تنها مرد آن اتوبوس من بودم!