سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگوی رو در رو...

امروز در تقویم روز عفاف و حجاب است. بحث سر این موضوع زیاد است و من الان واقعا وقتی برای نوشتن ندارم که نوشته ها و گفته ها بسیار است و بسیار هم گفته شده است. به هرحال می دانم دانستن فلسفه هر حکمی از احکام خداوند درست است که به بهتر عمل کردن به آن حکم کمک می کند اما اگر عقل ناقص ما یا علم ناقص ما فلسفه ای برای آن حکم پیدا نکرد آن وقت چه؟ بهتر اینست که عبادت ما عاشقانه و تعبدانه باشد تا عالمانه.این لینک را بخوانید:وقتی رفیق آدم چیزی از آدم خواست، لطفش به این است که بی حکمت و بی پرس و جو بدهی. اگر حکمتش را بدانی که به خاطر حکمت داده ای، نه به خاطر لوطی گری. جخ آمدیم و حکمتش را نفهمیدی، ان وقت چه؟ انجام نمی دهی؟http://sajedeh.com/new.aspx?id=5250

نمی دانم توی این کشور مسلمان چرا این قدر در حق خانم ها اجحاف می شود و بهشان ظلم می شود!!! (الانه که سرو کله فمینیستها در تایید حرف من پیدا بشه)

اکثر مواقعی که در مسجدهای مختلف مشهد برای نماز خواندن رفته ام چنین حسی بهم دست داده. اولا که باید کلی راه بروی یا بروی توی کوچه پشتی که در قسمت بانوان را پیدا کنی بعد هم که پیدا کردی کلی پله جلوی تو سبز می شود که باید بروی بالا تا به صف نماز جماعت برسی. بعضی وقتها اصلا قسمت خانمها را حسینیه حساب کرده اند و نه مسجد. حالا درست که حسینیه بودنش بد نیست اما نه اینکه همه قسمت خانمها اینطور باشد. بد تر از آن همین پله هاست. همه مسجدها که آسانسور ندارند، خانمها هم که عمدتا پادرد و کمردرد جزء لاینفک زندگیشان است یا اینکه بنده های خدا باردارند یا بچه ای در بغل دارند برای یک نماز جماعت خواندن کلی باید زحمت بکشند. راحت ترین قسمت مسجد برای آقایان است که در ورودی در اصلی و محل نماز، طبقه همکف است و بعید به نظر می رسد از این آقاها کسی گذارش به آن پله ها بیفتد وگرنه شاید تا به حال فکری کرده بودند برای خانمهای بیچاره!

کجایی حاجاقا قرائتی که همیشه غصه این چیزها را می خوری.

پ.ن: خودمانیم ها بعضی از این خانمهایی که کلی پله را بالا می آیند ولی نمی توانند نماز را ایستاده بخوانند و زودتر می آیند تا صندلی نماز بگیرند، برای خودشان جوکی هستند (خدا نصیب نکند البته)!

 


 همیشه وقتی از روی پل سیدی (مشهد، پل حافظ) رد می شویم به سمت حرم سلام می دهم. اما معمولا هیچ چیزی از حرم نمیبینم. دیشب دقت کردم که من در واقع به چراغهای هتل درویشی نگاه می کنم و نه به گلدسته های همیشه درحال ساخت حرم.

امشب وقتی رد میشدیم از روی پل با خودم گفتم: السلام علیک یا هتل درویشی. انگار اینطوری درست تر بود.

قدیم تر ها، یعنی قبل از اینکه این جاده و اتوبان یک طرفه ای که از سمت تهران به مشهد می رسد، ساخته شده باشد، همه از جاده قدیمی می آمدند. جاده ای که انتهای آن تپه سلام بود. تپه ای که از آنجا حرم را می دیدند و سلام می دادند به آقا و اینطوری از همان قبل از ورود به شهر، ارادتشان را رسانده بودند خدمت آقا.

همه چیز این شهر در حال عوض شدن است و انگار هیچ کس به فکر این نیست که مشهد هرچه دارد از برکت وجود نازنین امامی است که باقی شهر و هرچه در آن هست گرد این نگین حلقه زده اند. دارند چه می کنند با مشهد الرضا (ع) ؟